تولد 5سالگی
بازم یه سلام دیگه به نفس مامانی. میخوام از تولد پسر خوجلم بگم. عزیزم امسال تولدت روز جمعه 17 اذر 91 مثل همیشه خونه اقاجون جمع شدیم دور هم خونواده ما و دایی جونا و اقاجون. یه تولد کوچولو و خودمونی اما زیبا و به یاد موندنی. تو خیلی خوشحال بودی انقد که خنده از رو لبات کنار نمیرفت کلاه تولدو گذاشتی رو سرت نشستی رو صندلی تا کیک و برات بیاریم چون دوسداشتی زودتر شمع 5سالگیتو فوت کنی همه دورت جمع شده بودیم فشفشه هارو رو هوا میچرخوندیمتو خواستی شمعو فوت کنی که فاطمه جون(دختردایی) قبل از تو فوتش کرد توهم زدی زیر گریه دوباره شمعو روشن کردیم تا تو با لبای خوشکلت فوت کنی با خاموش شدن شمع همه دست زدنو تو...
نویسنده :
مامان لیلا
18:24