ایلیا جونمایلیا جونم، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

ایلیا جون هدیه آسمونی

تولد 5سالگی

بازم یه سلام دیگه به نفس مامانی. میخوام از تولد پسر خوجلم بگم. عزیزم امسال تولدت روز جمعه 17 اذر 91 مثل همیشه خونه اقاجون جمع شدیم دور هم خونواده ما و دایی جونا و اقاجون. یه تولد کوچولو و خودمونی اما زیبا و به یاد موندنی. تو خیلی خوشحال بودی انقد که خنده از رو لبات کنار نمیرفت کلاه تولدو گذاشتی رو سرت نشستی رو صندلی تا کیک و برات بیاریم چون دوسداشتی زودتر شمع 5سالگیتو فوت کنی همه دورت جمع شده بودیم فشفشه هارو رو هوا میچرخوندیمتو خواستی شمعو فوت کنی که فاطمه جون(دختردایی) قبل از تو فوتش کرد توهم زدی زیر گریه دوباره شمعو روشن کردیم تا تو با لبای خوشکلت فوت کنی با خاموش شدن شمع همه دست زدنو تو...
21 آذر 1391

ایلیا جون و محرم

سلام نفس مامانی. امسال محرم حسابی بهت خوش گذشت هر شب با بابایی میرفتی هیئت کلی هم شیطونی میکردی روز تاسوعا من و تو با خانواده مامانی رفتیم بیرون تا هیئت هارو ببینیم بعدازظهر تاسوعا حاضر شدیم تا به امامزاده ابراهیم بریم. اینم عکساش   همه هیئت ها در  حال دسته روی و عزاداری بودن ونمادهای از محرم و واقعه کربلا رو نمایش میدادن. اینم عکسایی از نمادهای محرم اینجا دیگه خسته شدی و رفتی رو شونه های دایی هات نشستی روز عاشورا هم به دیدن هیئتا رفت یم تو هم حسابی طبل زدی و دلی از عزا دراوردی چون بخاطر سروصداش نمیذاشتیم تو خونه بزنی عزیزم. ا...
8 آذر 1391
1